بسمه تعالی
سپاس خداوند را که به ما دستی توانا عطا فرمود که بتوانیم امور روزمره را خودمان به انجام رسانیم. و پایی سالم که بتوانیم بر آن بایستیم و راه برویم و در حرکت هیچ مشکلی نداشته باشیم. زبانی که با آن تکلم نماییم و مقصود و منظورمان به دیگران منتقل کنیم و چشمی که با آن ببینیم و راه را از چاه تشخیص دهیم و به انحراف نیفتیم. خداوند را شاکریم که به ما توان اندیشیدن بداد تا نیکو فکر کنیم و پلید نباشیم و از خدا سپاسگزاریم که عقلی عطا فرمود که بتوانیم خوب را از بد جدا نماییم. که اگر چنین باشد ما را شاکر نامند. دانستن بهتر از ندانستن و توان عمل به ز ناتوانی و شنیدن هزار بار بهتر از کری و نهفمی و درک مطلب نیکوتر از بیادراکی و چه نیکو صفت که خوش خلق باشد و تو شاکر باش قادر متعال را.
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَهِلِینَ (67)
قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِىَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا فَارِضٌ وَلَا بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَ لِکَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرُونَ (68)
بقره 67و68
و (بخاطر بیاورید) هنگامى که موسى به قوم خود گفت: خداوند به شما فرمان مىدهد (براى یافتن قاتل) ماده گاوى را ذبح کنید، گفتند: آیا ما را به تمسخر مىگیرى؟ (موسى) گفت: به خدا پناه مىبرم از اینکه از جاهلان باشم.
(بنىاسرائیل به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن کند که آن چگونه (گاوى) است؟ (موسى) گفت: همانا خداوند مىفرماید: ماده گاوى که نه پیر و از کار افتاده باشد و نه بکر و جوان، (بلکه) میان این دو (و میان سال) باشد. پس آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهید.
شاید داستان گاو در بنی اسرائیل از آن قصههای تمام نشدنی است.حتماً گوساله یا گاو سامری را هم میشناسید.
در قرآن بهانههای بنی اسرائیلی بروشنی آمده است و درسی برای ما اگر عبرت بگیریم!
قبل از این آیات داستان بهانهجویی این قوم که ظاهراً موسی از آنها بسیار دلخور شده و از ایرادگیری آنها به تنگ آمده دیده میشود.
و همه داستان برای مسلمانان بعنوان یادآوری بیان گشته است تا حواسشان جمع کرده و چنین بهانهجویی نکنند.
ابتدا بنی اسرائیل که مائده آسمانی و غذایی کامل و بسیار مقوی و بهشتی از آسمان برایش نازل میشد برایشان سوژهای شد که بهانه جویی کنند
گفتند به موسی از خدایت بخواه که برایمان پیاز و سیر و عدس و خیار و نباتات طبیعی و.... فرود آورد و ما بر یک غذا دیگر تحمل نمیکنیم!
چون چنین شد پروردگار از آنها خواست که به قریه(بیتالمقدس) فرود آیند ولی از خدا بخواهند که آنها را ببخشد که خداوند توبه پذیر بزرگ است.
و همینها بودند که باز به استهزاء کلمه را تبدیل کردند و بجای کلمه حطّه (طلب بخشش و عف و استغفار) حنطه(گندم) بکار بردند و خداوند آنها را مجزات کرد.
میبینیم که این قوم در بدکرداری و بهانهتراشی تکتاز است و شاید هم میخواهد تا قیامت چنین باشد.
اما داستان این گاو که در اینجا به آن اشاره شد و درسهایی که لازم است از آن بگیریم.
وقتی که آن قتل انجام گرفت و نتوانستند قاتل را شناسایی کنند از موسی خواستند که قاتل را از طریق وحی مشخص کند.
و خداوند گفت که گاوی را ذبح کرده و گوشت آن به مرده زنند تا زنده گردد و قاتل خویش را مشخص کند حالا عمد و غیر عمدش را بگذاریم.
( ببینید حجت خدا در همینجا مشخص است که قرار نیست بدون وسیله و رابطه و دلیل کاری را انجام دهد یک چیز (گاو) را اینجا مشخص میکند برای کشف جرم و جنایت، جوابی برای اهل وهابیت که توسل را کفر میدانند در حالی که توسل در شیعه در طول خداپرستی است نه در عرض پرستش و شرک . هزاران نمونه دیگر نیز میتوان نام برد که حجت آفرینش چنین است که در درگاهش بدون واسطه نرویم و....)
اما نکته همینجاست که دستور روشن و مشخص بود که چه عملی باید انجام گیرد
ولی کسی که بخواهد بهانه بگیرد که احتمالاً قاتل را هم میشناخته و بدین طریق میخواسته راهی برای فرار پیدا کند بهانه جویی را شروع میکند غافل از آنکه این کار او کمکی به او نخواهد کرد فقط برای خودش تنگناهی درست خواهد نمود.
اگر هر گاوی در اینجا کشته میشد مسئله روشن میشد
اما ایرادهای بنی اسرائیلی شروع شد و کار دست بهانه گیران داد.
پس از موسی خواستند که نوع گاو را مشخص کند پس ندا شد به موسی که گاوی باشد نه پیر نه جوان.
پس بجای اطاعت امر باز بهانه گرفتند که از خدا بخواه که رنگش را نیز مشخص کند.
پس موسی گفت خداوند میفرمایید رنگش زرینی باشد فرح بخش و خوشآیند.
میبینید که افرادی که میخواهند عملی را انجام ندهند هی بهانه میگیرند و کسانی که در اطاعت امر خداوند خاشعاند امر را سهل انجام میدهند و نه بهانه میگیرند و نه کار را بر خود سخت مینمایند برعکس کسانی که میخواهند امری را اطاعت نکنند.
خجالت هم خوب چیزی است باز از موسی خواستند که از خداوند بخواهد چگونگی گاو را کامل روشن کند
پس خداوند فرمود که آن گاو نه آنقدر به کار رام باشد که زمین شخم زند و اب به کشتزار رساند و......
آنقدر ادامه پیدا کرد این بهانه گیری که در عالم فقط یک گاو بیشتر با این مشخصات پیدا نشود این یعنی اینکه کار را بر خود سخت کردن
اگر در انجام اولین فرمان هزاران گاو برای کشتن و اطاعت امر موجود بود در بهانه اولی به هزار رسید و بهانههای بعدی آنرا به صد و ده و یک رساند.
امام اگر بخواهیم ادامه این داستان را هم بشنویم و نتیجهای که من در ابتدا گفتم برسیم چنین است.
در پی پیدا کردن آن گاو بسیار تجسس کردند و نیافتند و باز هم جستند و ندیدند و آنقدر گشتند تا بالاخره گاو مورد نظر پیدا شد و فهمیدند که جز این گاو دیگر گاوی نیست که چنین مشخصاتی که گفته شده داشته باشد حتی اگر بسیار بجویند چون چنان مشخصات آنرا گرفته بودند که راهی برایشان نمانده بود
در حالی که اگر بدون بهانه در اولین دستور خداوند هر حیوانی که نامش را گاو میگفتند ذبح میکردند خداوند هیچ بر آنان خرده نمیگرفت که چرا این گاو را کشتهاید و منظور من این نبود! این در ادامه آیات مشخص میشود که به پیامبر اسلام میگوید این قوم چنین هستند که دستورات و آیات قرآن را گرفته و به رای خود تفسیر میکنند و به تو نمیگروند پس داستان نشان می دهد که عمل بنی اسرائیل غلط بوده است و جزء بهانه گیری نبوده است.
در هر حال خلاصه داستان چنین شد که وقتی از صاحب گاو خواستند که گاو را به آنها بفروشد مالک گاو هم پسری بود جوان و با ادب گفت که گاو را نمیفروشد خریداران چون دیگر گاوی برای خود نمیدیدند هی قیمت را بالا میبردند دست آخر با تواضع گفت که باید از پدرش بپرسد چون به سراغ پدر رفت و آمد گفت پدرش خواب است و خریدارند همه درها را زدند و نتیجه نگرفتند و تا پدر از خواب بیدار شد و پسر از او اجازه گرفت قیمت گاو با وزنش یکسان شده بود پس قوم ناچار پرداختند و گاو را خریدند.
حجت خداوند چنین است که قبل از درخواست همه چیز طبیعی است ولی بعد از آنکه درخواست مشخص گردید دیگر قابل تبدیل نیست اگر چنین شود خداوند سخت مجازات خواهد کرد گردنکشان و بهانه گیران را.
در قضیه شتر صالح هم همین اتفاق افتاد تا قبل از درخواست معجزه خداوند بر آن قوم دستوری نداده بود ولی بعد از انجام شدن معجزه خداوند بر قوم صالح ضیق گرفت که آب چشمه یک روز از آن شتر و یکروز از قوم
و وقتی شتر را کشتند کردند عذاب هم بر آنها نازل شد.
و قوم موسی هم وقتی که بهانه غذا گرفتند پس غذا بهشتی را از دست دادند و به بیتالمقدس وارد شدند ولی بجای توبه موسی را مسخره کردند و خداوند آنها را مجازات کرد.
ظاهراً این اسرائیلیها با اسلافشان یکی هستند و در بهانه جویی میخواهند دست آنها را از پشت ببندند.
ولی کور خواندهاند خودشان را به تنگنا میرسانند و راهی نیز برای برگشت نمیگذارند
به امید روزی که این قوم و هم کیشانشان و حامیانشان دچار عزاب الهی گردند و مردم مظلوم فلسطین از دستشان نجات یابد.
همانطور که موسی چنین خواست.
بسمه تعالی
احمد آباد روستایی است قدیمی در شمال انار با فاصله ٤ کیلومتر و مردمی سخت کوش و فعال در تمام زمینهها و جنبههای مذهبی و در راستی معروف.دارای پمپبنزین و شرکت تعاونی کشاورزی فعال و نمونه در استان و همچنین دارای مرکز پستی و اولین پستبانک شهرستان میباشد.
این متن از کتابی است از:
وزارت دفاع ملی
سازمان جغرافیائی کشور
اداره جغرافیائی
بنام:
فرهنگ جغرافیائی
آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران
انار
جلد94- چاپ یکم
برگ NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)
البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعیت و... که در این کتاب آمده و آنطور که در مقدمه این کتاب آمده مربوط به گروهی پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتیجه کار آنها 138 جلد شده که طبق یک نقشه راهنما(شکل در پستهای قبل آمده است) میباشد که هیچ مبنای اهمیتی قابل ذکری برای نقاط نیست بدین جهت این مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط میتوان مرکزیت نقطه را مشخص کند نه اهمیت جمعیتی دارد نه اهمیت تقسیمات کشوری. برای پیدا کردن هر نقطه یا شهر و آبادی ما ماید در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا میتوانیم پیدا کنیم.
لذا این مجلد کتاب شهر شهربابک و روستاهایی از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.
دیگر نقاط جغرافیایی از قبیل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهایی که کنار آن است توضیح داده شده است.(در مورد احمد آباد بدون هیچ دخل و تصرفی از این کتاب در صفحه ٢الی ٢ چنین بیان شده است). حتی با اینکه رسمالخط کتاب به من نمیخورد و ... برای امانت با سختی سعی کردم عین نوشته در آید( با این حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غیره در آینده من در نوشته جدید توضیحات و اشتباهات این متن را میآورم و علل آنرا بررسی میکنم امیدوارم که فرصت اجازه دهد.
اما احمد آباد در این کتاب:
احمدآباد AHMADABAD
ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان
طج(طول جغرافیایی) َ١7 55ْ، عج(عرض جغرافیایی) ٥٤َ 30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1٣٩٥متر.کویری، گرم خشک در ٥ ک م(کیلومتری)شمال انار .
جمعیت: ٢٣خانوار سرشماری۲۵۲۵(۱۳۴۵ه.ش)١٣٥تن.
زبان: فارسی
دین:اسلام؛ شیعه
کار و پیشه:کشاورزی،کارگری و فرشبافی؛ فرشها با طرح کاشان و اصفهان .
کشت:آبی؛ آب از چاه نیمه پرف.
فرآوردهها: گندم؛پنبه،یونجه، ترهبار و پسته.
رستینیها:درختان اسکنبیل و بوتههای درمنه.
دارای خانه انصاف و ٢ مسجد،
مردم این روستا ازشرکت تعاونی آبادی انار استفاده میکنند.
بنام آفریننده آزادی
خیال دارم که رها شوم
دستی میزنم
اینطرفتر را میکاوم
ولی انگار من همینطور باید باشم
آزاد که هستم
ولی از آزادی استفاده نمیکنم که هیچ!
از گیجی دارم از آن سوء استفاده میکنم
در کنارم یک صدای جیغ بلند میشود
به خود میآیم
این هم نشانی بود از بد استفاده کردن از رهایی
باز هم خراب کردم
پس خودم را باید دوبارهکاوی کنم
میتوانم!
باید بتوانم
سخت مینماید
ولی ممکن است
شما هم مرا یاری دهید
جیغ نزنید
کمی مرا راهنمایی کنید
دستم را بگیرید
نمیبینید این دست بسویتان دراز شده است.
آه! من همیشه از آزادی برداشت غلط داشتم.
همیشه آزادی را برای نداشتن آزادی دیگران خواستهام
چقدر در اشتباه بودم.
استاد شهید مطهری در جایی نوشته:آزادی هرکس تا آنجا که مخل آزادی دیگران نباشد باید محفوظ بماند.
و امروز باید یکبار دیگر جستجو کنم
خودم را
و روشم را
و رفتارم را
و کردارم را
چقدر در بکار گیری آزادی ،آزادی دیگران را لحاظ کردم
و آنرا نابود نساختم
وای بر من
با این روشی که داشتم
به من یاد آوری کنید که از روش غلطم بر گردم
و یادم دهید که از این تذکر شما نباید ناراحت شوم
رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا
پروردگارا! مرا با ورودی نیکو و صادقانه وارد (کارها) کن و با خروجی نیکو بیرون آر و برای من از پیش خودت سلطه و برهانی نیرومند قرار ده .
******************************************************
خدایا ما را در ره درست هدایت فرما
و عاقبتمان را ختم به خیر
******************************************************
یا علی مــــــــــــــــــــــــــــدد