یا منان
فاصله را کم کن
تا عمق را ببینی
آنچه ناپیداست آن بینی
شاید نکو دانی که دید عمیق
بسیار رازها آشکار کند در دید
در کانون جمع است ذرات بسیار تنگ
هر چه رفتی پس تر شد آن کم رنگ
وقت را غنیمت شمار تو در هر لحظه
شاید ناید بدست تو کمتر در هر لحظه
مرکز را تو رها نکن بی مراد گردی
فکر جای دیگر مکن زار بی راد گردی
......
وقتی دور کعبه می گردیم هرچه فاصله را بیشتر کنیم فاصله بیشتری برای هر طواف باید طی کنی مسلم کسی هم نگفته چون برای طواف خود مدت طولانی و فاصله بسیاری طی کردی پس بیشتر برد کردی چون خود از کانون گردش فاصله گرفته ای
در کمترین فاصله کمترین حرکت بیشترین سود .....
زمان هم دارای یک کانون و مرکز است که هرچه از آن فاصله می گیریم اعمال ما رقیق تر شده و پاداش آن کمتر است عین مسجدالحرام و کعبه که یک کانون مکانی است
در کانون زمانی وقتی نگاه کنیم ماه رمضان مثل مسجدالحرام می شود و فاصله ما تا کانون کمتر است پس وقتی می گویند در این ماه وقتی شما کار خوبی را انجام می دهید ثواب بیشتری دارد از این منظر است که شما نزدیک کانون زمان شده اید
و همانطور که مسجدالحرام حرمت دارد و ثواب در آن چندبرابر دیگر مکانهاست و ....
رمضان در زمان چنین است
و کانونی که مسجد الحرام را چنین محترم کرده کعبه است
و کانونی هم که ماه رمضان را چنین محترم نموده لیله القدر است
و وقتی یک شب را الف شهر گفته اند چون شما در کانون زمان قرار گرفته اید و اگر برای این کانون زمان یک مکان مقدس را مثل مسجداحرام یا مسجد و ..... هم پیدا کنید شما در هردو بیشترین بهره را خواهید برد
در این ماه ثواب بسیار است و در کانون آن طی کردن یک عمر نهفته است
در دیگر زمانها عمر ما برای یک امر خیر و یک ثواب باید بسیار طی شود اما در رمضان چنان این امر سرعت می گیرد که برای عقل باور پذیر نیست و وقتی در شب قدر هستیم کانون زمان در نزد ماست پس آنرا نیک بدانید و قدر بدانیم و طی کردن زمان را با عقل خود مقیاس نکنیم و وزن دادن در ادراک ما نمی گنجد تمام ......... تمام
یا میزبان رحمان
چندان که می دانیم در فوق کنش خود متلاطم گره خورده و راهای بد رفته را بدتر می رویم این تمام معمای شکست ماست.
می دانیم راه پیروزی تلاش است و صبر و مقاومت اما باز بی صبری میکینم،کی دم پیروزی!
می دانیم طرف مقابل ما برای پیروزی زحمت کشیده دعا می کند، اما ما می خواهیم فقط با دعا او را مغلوب کنیم!
می دانیم پیروزی شیرین است ولی چنان با دلهره و سخنان صدمن یک غاز خود قصد تلخ کردن کام شیرین مظفر را داریم!
راهی را که بارها پیموده ایم و به نتیجه نرسیده ایم را دوباره کورتر طی می کنیم خیال می کنیم اگر چشم ببندیم راه باز می شود!
حیات طیبه وقتی حاصل می شود که دیگران را احترام کنیم بزرگ بشماریم یک مخلوق عالم بدانیم ربی را در جریان خلق بدانیم که روشنایی اول و آخر است همانقدر که خود را ارزش میدهیم دیگران را نیز تکریم کنیم تا کرامت در همه جای زندگی جاری و ساری شود.
لذت وقتی حاصل می شود که درونی باشد لذت ظاهر پوک است و خسته کننده.
چیز خوب همیشه مفید است پس آنچه که مضر است مفید نیست آن حاصل دیده مفید ظاهر است باطن در آینده ظاهر می شود ضرر می آید چون نباید آن قصد بد را می کردیم.
دزدی از امور بد است پس آنرا خلاف تعریف کرده اند و حکم آن جریمه ایست درخور از قانون جامعه ، اما بدون جریمه قانونی جامعه نفس عمل تو را شکست می دهد روحیه ات را می شکند کلافه ات می کند درگیری ذهنی تو را در ناراحتی دائم فرو می برد، برکت و خیر زندگی شرافتمندانه تور زائل می کند تو ذائل حیات خود می شوی. محروم از شادیهای عمیق و فرحبخش خواهی شد این مجازات کمی در زندگی نیست.
گدایی کمی تو را پول می دهد اما شخصیت تورا نابود می کند سرخورده و کوتاه فکر می شوی قرب تو را نزد دیگران میگرد این کارنکردن و تنبلی و درآمد زائی از گدائی هزینه سنگینی است که باید بپردازی که اگر می دانستی شادی پول آنرا نه اینکه نمی پسندیدی بلکه زشت می دانستی.
دنیایی که پروردگار آنرا چنین دقیق نظم داده و هیچ چیز را بی نتیجه نساخته و همه ی آن در یک سیر دقیق و منظم قرار دارد نمی شود با بی عقلی و گردنکشی و .... از آن گذشت.
آنهایی که می خواهند راهی جز اینرا طی کنند عرض خود می برند و زحمت خود می دارند!
بنظرم زحمتی که به ما می دارند آنقدر نسبت به زحمت خودشان کم است که صفر است!
.... راستی آنان که امروز می خواهند با بی حجابی چنگ به صورت جامعه بکشند و بی عفتی را ترویج کنند و قانون خدا را در مهلکه ببرند از قوم لوط و قوم ثمود و فرعون و ..... قوی ترند!؟
یا درون خود را آتش زده و بی غیرتی و بی حیایی اول دامن آنان را گرفته و زوال حیثیت و شخصیت و ... آنرا در پی دارد.
آیا برگشتن به پوشش غارنشینی افتخار ایجاد می کند.
آیا انسانیت خود را چون کالایی به بازار بفروشیم می شود؟
انتظار داشت که بجایی برسیم ؟
آنان که سیاهی ها را دیده اند دانسته اند که این تاریکی بیش نخواهد بود، تلاش برای سیاه شدن است.
اگر راه مبارزه این بود بدانیم و بدانید این شمشیر بر خود زدن است اگر خیلی قوی باشد شاید بعد از نابودی شمشیر زن زخمی هم بر مقابل بزند.
با راه بدسرشتان راه رفتن آخر ندارد جز گمراهی و تباهی.
کالای تن را بر بازاری ببر که بهشت اش دهند باز، نه مکاره جایی که فلاکت دهدت اینجا، آنجا هم شوی در جهنم.
کالای خود ارزان فروختی وقتی که آنرا کردی نجس و لشمه ساران!
یا قاضی الحاجات
..... با آنهمه خسارت محضی که به کشور وارد کردند و شما هر روز تکرار می کنید در هر کشور غربی و قانون مداری که بود الآن باید یا در حبس باشند و یا در پشت میز محاکمه...
سوال اصلی این است که چرا تا کنون این غرب پرستان که چنین کشور را در دره انداخته و چاه ویل ساختن برایش، هنوز باید زبان درازی کنند و مدعی عموم آیا نباید اقدامی انجام دهد آیا مجلس نباید اقدام کند؟
پس کجا باید این ملت مظلوم که با مشکلات ایجاد شده توسط آنها دست و پا می زند باید شکایت ببرد؟
واقعا چه کسی این ترک فعل قوه قضایی را باید پیگیری کند و محاکمه آن کجاست؟!
آیا مشکل اصلی ما همین نیست که یک عهده فرصت سوز مدعی هستند؟ اگر راست می گویند و یا شما هم درست می گوئید باید در محکمه حرف خود را ثابت کنند! نه در روزنامه های دروغ پرداز غرب پرست، این مطبوعات از کجا می توانند تامین درآمد کنند آیا به سرویسهای خارجی وصل نیستند چه مقامی باید اینها را بررسی کند و راست و دروغ را مشخص!؟
مردم را در جواب این سوالات نگذارید!
پاسخ دهید!
تا کی در دوگانه های ترک فعلهای دو جریان حاکم مملکت بلنگیم؟
مچاله شدیم!
یا رفیق بی همتا
وقتی که به کوتاه آمدن عادت دهی ، آنوقت عادت کنندگان به بلند شدن نامانوس می شوند.
وقتی کسی را به غلط بلند کنی، او به غلط نشستن را یاد می گیرد.
وقتی لطف بی حد شود مهربانی دیده، چشته خوار می شود.
نمک گر زیاد استفاده کنی، شوری بی مزه می شود.
رفتار میانه داشتن، راه استادان کارکشته است.
باد دادن سرمایه ها، کار راحت دیده های راحت رسیده است.
قدر دادن به اندازه، نیکوترین کار است، حتی مفیدترین.
امروز کسانی را به دشمن تقدیم کرده ایم که یک روزی آنها را نیک داشتیم بیش از حد!
کسانی سرازیر شده اند که بیش از ارزش شان ارج نهادیم!
..... تا کی باید ارزشها را قربانی کوتاه آمدنهای بی خود کنیم!
.... تا کی باید راه نا تمام گذشته را پی گیرم و از نو طی کنیم!
..... تا کی باد دهی بادکرده های خودمان را نظاره می کنیم!
آنهایی را که امروز در روبروی خودمان قرار داده ایم؛ همانهایی هستند که دیروز بی اندازه بلند کرده و حلوا حلوا کرده ایم!
آنهایی که خودشان بودند ولی رفتار ما آنها را بی خود کرد، آنهایی که بدون دلیل روی سر بردیم آنهایی که بر سر خود کوفتیم و امضای کشکشان را قدر خود کردیم.
بازیگران بی هنر.....
بازی کنان بی شان......
سیاست بازان بی سیاست ....
سربازی نرفته های ژنرال شده.....
دانشگاه ندیده های دانشیار شده .....
آب ندیده های شناگر شده ......
.... وای از این همه ناتمام های بی شروع!
شاید باید یکبار بادهای بادبادکهای نترکیده را خالی کنیم یا لااقل کمتر کنیم تا بدانند و بدانیم ارزش در وزن گران است و لعل ناب و مطالعه شبانه ؛نه به باد کله و لعاب روی و سخن زیاد و توجیه بی خاصیت!
بادها را خالی کنید!
ای آدمها....
ای مردم....
ای انسانها....
ای بر مسند نشسته ها....
بادها را خالی کنید!
یا عادل مهربان
اینجا باغ است و بقیه جاهای دنیا جنگل
ما برتریم
دشمنان ما باید از بین بروند
هر که با ماست باشد
هر کس با ما نیست نباید باشد
ما سرور هستیم
هر چه ما می گوئیم درست است
آنچه دیگران می گویند اگر برای ما نفع دارد درست است وگر نه ،نه
بلایی سر تان در آوریم که یادتان برود که به ما بگوئید بالای چشمتان ابروست
هر چه خواستید به دیگران بگوئید
ولی هرکس که ما را تائید کند نه
او بد باشد و خوب باشد ندارد
خوب و بد را ما تعیین می کنیم
جهان از ماست
دیگران انگل هستند
.....
پلیس ما باید معترضین را با شدیدترین راه ممکن نابود کند
پلیس ما تامین کننده امنیت ماست
حق دارد بی قانونی را تحمل نکند
حق دارد قانون شکن را بکشد
حق دارد او را خفه کند
حق دارد چون ما می گوئیم
....
اغتشاشگران ایرانی صلح جو هستند
معترضین ایرانی محق هستند
معترضین ایرانی نباید پلیس با آنها برخورد کند
امنیت آنها باید تامین باشد
حکومت ایران باید نابود شود
دانشمندان ایرانی باید کشته شوند
کشتن ماموران ایرانی خشونت نیست
ما جهانی پر از حقوق بشر ساخته ایم
ولی فقط بشر آن ما هستیم
بقیه انسانها اگر ما بگوئیم بشرند وگرنه بشر نیستند
ما اروپایی و آمریکایی هستیم
آسیا و آفریقا اگر با ما نباشد نباید باشد
همه چیز را ما تعیین می کنیم
میزان ما هستیم
اینها تعاریف دوگانه نیست
چون ما می گوئیم
....ما
.....فقط ما
تمام.....