بنام حق الیقین
اهل کتاب و مطالعه حتماً میدانند که این تیتر عنوان کتابی است از سلطان الواعظین شیرازی که به عنوان یک مبلغ شیعی در بلاد هند و پاکستان سیر نموده و در بلاد مختلف به دعوت اهل منطقه به سخنرانی پرداخته است و در پیشاور پاکستان ده شب متوالی از نماز مغرب و عشاء تا نیمه شب و بعضاً اذان صبح با چند تن از سران سنی در مجلس عمومی مباحثه نموده و آنها را مغلوب نموده است جالب این است که این واعظ بزرگ تمام اسناد و روایات را از کتب معتبر بزرگان اهل سنت آورده و هیچ به شیعه استناد نکرده است.
منبع فیض بزرگ او خاندان اهل عصمت بوده و چنان توانسته مستند سخن گوید که انسان متعجب است که عناد ورزی این قوم از اول تا کنون چگونه بر علیه شیعه صورت گرفته در جایی آنها را محکوم نموده است که ما شیعیان ،سنی هستیم و شما که شیعه را رافضی و خارج از سنت میخوانید وکافر بل شما به این تهمت رواتر خواهید بود چرا که عمر ظاهراً با استناد به سخن (خود عمر) حکم قرآن و سنت پیامبر(ص) را زمین نهاد و بدعت را وارد دین نمود جایی که عمر میگوید من متعه را که قرآن حلال و سنت پیامبر است را حرام و هرکس که به این قانون شرع عمل کند حد زده یا سنگسار میکنم.
ولی در شیعه هیچگاه چنین اتفاقی نیفتاده است.
در اینجا شیخ عبدالسلام که هنوز خود را مغلوبه نمیداند به داعی(سلطان الواعظین که در کتاب خود را داعی میخواند) میگوید چون پیامبر یک مجتهد بوده و عمر هم مجتهد پس خود اجتهاد نموده و حکمی را که لازم بوده صادر کرده(آدم خندهاش میگیرد از این نوع استلال کور البته حضار هم میخندند). داعی در اینجا جواب میدهد که در برابر نص قرآن مگر میشود اجتهاد نمود.
جالبتر این است که همین سنیها باب اجتهاد را مسدود هم کردهاند!
من به نوبه خود خواندن این کتاب را به همه توصیه مینمایم که هیچ بلکه لازم میدانم چون نکاتی که برایمان مفهوم نیست در این کتاب روشن میشود.
کسانی که میخواهند کتاب را دانلود کنند میتوانند به این لینک مراحعه نمایند.( دانلود کتاب شبهای پیشاور)
این متن برداشتی کاملاْ آزاد با کم و زیادهای بسیاری است از کتاب
شهید فرهنگ پیشرو انسانیت امام حسین(ع) از مرحوم علامه محمد تقی جعفری(ره) یا همان امام حسین(ع).
هر چند وقتی ایشان سخنرانی مینمودند کمتر مطالباش را فهم میکردم البته چون عمق مطالبش زیاد بود.
حالا با اینکه چندین با این کتاب را مطالعه کردهام به این باور رسیدهام که مطالب کتاب هم خیلی ژرف هستند و این نشان از اندیشه عمیق ایشان دارد.
هر چه این کتاب بیشتر مطالعه شود نظرمان در مورد قیام امام حسین(ع) یک دگرگونی خاصی پیدا میکند.
هدفم از این مطلب بیشتر معرفی این کتاب است دوستان را توصیه میکنم حداقل یکبار این کتاب را مطالعه کنید.
... امام حسین چه چیزها دیده است؟
چون عمار یاسر در جنگ صفین به شهادت رسید به معاویه رساندند این پیام پیامبر اعظم(ص) را که « یا عمار تقتُلُکَ الفئةٌ الباغیَة» ای عمار تو را گروهی ستمکار خواهند کشت
اینجا بود که آن ملعون پیرو مکتب ماکیاولی سخنی راند که نشان از بیمنطقی و بیعقلی و استدلالهای پوچ برای مردمی پوچ اطرافش بود.
گفت: بله این درست است چون علی عمار را به میدان جنگ آورد پس علی عمار را کشت.
ولی علی(ع) این مرد اسلام پیام داد به معاویه که من عمار را کشتم همانطور که پیامبر اسلام(ص) عمویمان حمزه را به احد برد و کشت.
چشم باز و گوش باز و این عمی حیرتم از چشم بندی خدا!
البته دیگرانی را هم برده بود که بکشد ولی فرار کردند و کشته نشدند.
حسین(ع) تمام این دورانها و این پیامها را دیده و طرف خود را میشناسد .
روزی که عمویشان ابوذر را به تبعید فرستاندند جز علی و فرزندانش کسی بدرقه ابوذر نرفت.
چه کسی به ابوذر برادر گفته بود که حسن و حسین اورا عمو خواندند جزء پیامبر(ص) کسی چنین نفرموده بود. چرا حسین باید همه اینها را ببیند و بیعت کند با چنین خاندانی!
روزی را که مالک اشتر را با عسل مسموم و شهید کردند آن دلاور مرد ملکوتی زاهدی که علی(ع) گفت نسبت مالک به من مثل نسبت من به رسولالله(ص) بود.
او شهادت حجر و یارانش را دیده بود که با اینکه معاویهبنابوسفیان ملعون به او و دستهاش امان داده بود.
این چگونه اماننامهای بود که منجر به شهادت او شد!
چگونه میتوان مرگ اویس قرنی را دید که پیامبر اکرم(ص) فرمود بود«انی لاشم نفس الرحمن من قِبل الیمَن» من نفس رحمانی از طرف یمن استشمام میکنم.
در رکاب علی(ع) در صفین شربت شهادت نوشیده بود.
... و بعد از همه این مصیبتها مصیبت عظمیی شهادت برادرش و تیرباران کردن جنازهاش را آیا نمیشد به جسم بیجان او که جان پیامبر بود رحم میکردند!
و آنها مردم را بردههای خویش میپنداشتند و نه حُسن تصمیمی و نه حق هیچ اختیاری فقط باید تسلیم محض باشند و.... وقتی که حکومت بدست یزید افتاد که ظاهر اسلام را هم رعایت نمیکرد.
چارهای جز قیام نبود که مردم و اجتماع آن زمان را فهماند سکوت هم حدی دارد .
...... قیام زمانش رسیده است.
ایام عزای حسینی است و دلها این روزها رازهایی دارند که در دیگر ایام پیدا نمیشود
اگر هم یافت شود اینقدر عمومیت ندارد، عالم در این روزها چهره دیگر دارد شور و شعور حکایاتها دارد.
مهر دل است و مهر به تسبیحی دارد که عشق را فاتح است و فتح را در قاب دارد
قابی است که همچون مصحفی زشت و زیبا را به نمایش گذاشته آنهم از نوع کاملش.
اینجا تکمیل همه خوبیهاست و بدیها
شر و خیر در گریبان هم است و صحنهای است به تمامیت
احساس در اوج است و عقل هم در اوج
شرم و حیا همه را فرا گرفته و بی حیایی و چشم دریدگی آن همه را
و راهی است بسی نزدیک و بسیار دور ، زود و دیر در هم آمیخته تابلوایست بس زیبا
گروهی چقدر نزدیک هستند به یار و گروهی چقدر دور هستند از یار
دستهای که در یک آن لحظه میروند در بهشت
و گروهی که تا ابد هم نمیتوانند این راه را طی کنند
فوجی راهی را یافتهاند برای راهی و فوجی دیگر هرگز نخواهند یافت.
درسی برای همیشه تاریخ
و تاریخ هست که همیشه تکرار میشود
و پند آموزانی که درک میکنند راه را و هدایت میخواهند از یار که این راه بدون هدایت او امکان پیمایش نیست.
هرچقدر در متن آن فرو روی کم است
سطحی که تا عماق وجود ادامه دارد
این چه شوری است
آیا جزء حسین کسی توانسته چنین نقشی را ایفا کند
و آیا بجز ادامه دهندههای راه حسین علیهالسلام و پیروان حسین و الهام گیرندگان از حسین و راهروان راه او و قالب گیران از او کسی را سراغ دارید که چنین سازد چنین شوری بیآراید
هرگز نخواهید یافت
پس با هم میخوانیم:
السلام علیک یا صریع الدمعة العبری ، السلام علیک یا مذیبَ الکبدِ الحری.....
السلام علی الحسین
وعلی علی بن الحسین
وعلی اولاد الحسین
وعلی اصحاب الحسین
ای حسین ، ای زاده زهرا سلام الله علیها ، ای سید و سرورجوانان بهشت ، ای پور مرتضی ، ای نور دیده و سبط پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله ، ای حجت خدا بر خلق ، ای بزرگ آمر به معروف و ناهی از منکر، ای کاروان سالار عشق و ایثار ، ای احیاگر قرآن و اسلام ، ای رسواکننده ظالمان و جباران و خدا ستیزان در طول تاریخ ، ای حسین ، ای سرو سرافراز آزادی و آزاد اندیشی ، ای معلم آزادی ، ای راهنمای ایمان ، ای جرعه نوش جام یزدان ، ای حسین ای خون یزدان واژگان در چکامه شور وصفت تو و صبر تو نا توانند .ای حجت خدا ای حسین ، در دشت عرفات چه خوانده ای که سنگهای جبل الرحمه هنوز از گریه هایت نالانند.
براستی که باید مناجات وعشق و ایثار و صمیمیت را از تو آموخت و عبودیت و بندگی را نیز از تو و خدا را باید از دعای عرفه ات شناخت .
ای حسین ، چه گفتی ، چه خواندی ، که هنوز لذت عرفانت در پهنه دشت عرفات محسوس است وعرفات از نام تو عرفان دارد و فضای آن از یاد تو عطر آگین است .
ای امام رحمت ای حجت خدا هرساله در ایران اسلامی عاشقانت در روز عرفه با قرائت دعای عرفه ات به یاد مصایب تو و یاران با وفایت اشک می ریزند ، از اعیاد قربان و غدیر مراسم سوگواریت در ماه محرم و قربانگاه یارانت در عاشورا و کربلا راتدارک می بینند واز درگاه خداوند منان ظهور و حضورفرزند عزیزت حضرت امام مهدی عج منتقم خونت و خون شهیدان را طلب می کنند.
بنام الله
شاید یکی از سوالات در ذهن همه ما مفهوم شرک و کفر و اسلام باشد.
هم معنی بودن شرک و کفر یا کافر و مشرک در ذهن ما وجود دارد.
هرچند در ذات این کلمات و افراد یک چیز است اما از نظر معنی اینها یکسان نیستند
علت این ذهنیت هم بکار گرفته شدن این دو با هم است مثلا زیاد بکار میرود کفار و مشرکین صدر اسلام یا مشرکین و کفار قریش ، قریش مشرک کافر، سپاهیان مشرک و کافر مکه، حمله بر کافران و مشرکان و .....
اما یک ذهنیت دیگر اینکه کسی را که کافر میدانیم که خدا را قبول نداشته باشد یا مشرک هم همین معنی را میدهد.
اما باید دانست که چنین نیست بلکه کافر و مشرک نیز خدا را قبول دارند پس این ذهنیت و این معانی از کجا در ما رسوخ کرده بنظر میآید که ذات کلمه اینرا میرساند نه معنی آن!
بهتر دیدم که این کلمات را معنی کنم
کفر یعنی اعتقاد به اینکه خداوند انسان را مجبور آفریده است!
شرک یعنی اعتقاد به اینکه خداوند امر را به انسان تفویض کرده است!
پس کافر کسی است که معتقد است انسان را در این دنیا مجبور بوده و هیچ اختیاری از خود ندارد حالا اگر ظلم کند این را خدا خواسته و اگر عادل باشد و.... اینها را خدا به او داده است و او در تغییر آن هیچ راهی را ندارد هرچه میکند آن است که خدا در او ایجاد کرده است!
اما مشرک بر عکس این را میگوید یعنی او معتقد است که خداوند اختیار را به انسان تفویض کرده است پس او در این دنیا آزاد است که هرچه بخواهد بکند
و اینجاست که نتیجه قهری از درون این دو کلمه بیرون میآید که انسان مشرک همان کافر میشود و این دو یک معنی را برای انسان متبادر میکنند
پس در اینجا مسلمانان و دیگر افرادی هم پیدا میشوند که با اینکه احکام اسلام را عمل میکنند به نوعی به خداوند کفر یا شرک میورزند که این مطلب خود سر دراز دارد که باید در اینجا از آن صرف نظر کرد.
اگر خداوند تفویض نموده باشد پس انسان در احکام شریک خداوند است و او از خود حکم میراند و میتواند عدل و ... خود تعریف کند و انجام دهد کسی از او سوال نخواهد نمود چون تفویض صورت گرفته است.
در شق دوم که انسان را مجبور میداند یعنی کفر باز انسان از خود اختیاری ندارد پس مسئول نیست و باز برای اعمال انسان هیچ سوالی باقی نخواهد ماند.
از دو مفهوم گفته بین آن را اگر معنی توان کرد اسلام و مسلمانی استخراج خواهد شد
یعنی مسلمان کسی است که در انجام اوامر خداوند و واجبات و ترک محرمات انسان را مختار بداند
یعنی کسی که معتقد باشد که انسان در انجام واجبات و ترک محرمات دارای اختیار است، این معنی اسلام راستین که همان دین وسطاست را میرساند
یعنی راه راست و مستقیم انجام تکلیف است براساس اختیار پس انسان در برابر اعمال خود اختیار داشته و مسئول است
و در جهان دیگر باید پاسخ گوی اعمال خود باشد
اگر به علم خداوند اشاره دارید از آن طریق میخواهید به جبر و اختیار و تفویض مسائلی را مطرح کنید بهتر است مطلب تفاوت بین علم و معلوم را در نظر بگیرید.
پس میتوانید آنرا در پست علم و معلوم بخوانید
در مورد شرک یکی از بیانات خیلی ظریف این است شرک همچون حرکت در شب موری است در روی سنگ سیاه و سخت! این جمله نشان از نفوذ شرک است در هر کار یا عبادتی که انسان انجام میدهد و از طرفی نشان میدهد که انجام کار و عبادت خالص برای خداوند بسیار کار سختی است.
خدا کند خداوند خودش امور ما را اصلاح و خالص گرداند
بسم الله الرحمن الرحیم
وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَ أَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ
۱۴۲ اعراف
وما با موسى، سى شب (در کوه طور، براى نزول تورات وآیات الهى) وعده گذاشتیم و آن را با (افزودن) ده شب کامل کردیم، پس میعاد پروردگارش چهل شب کامل شد و موسى (پیش از رفتن به این وعدهگاه) به برادرش هارون گفت: در میان امّت من جانشین من باش (و کار مردم را) اصلاح کن و از راه وروش مفسدان پیروى مکن!
چهل از قدیم یک مفهوم کامل شدن را دارد مثل مرد تا چهل ساله نشود هنوزکامل نیست یا پختی لازم را ندارد و چهل ستون قلعه ۴۰ دختر چهل کلید و... نمونه های از چهل هستندو چهل در ادیان یک قداست خاص داشته مثل چهل یاور یا چهل روز یا اربعین حسینی یا چهل حدیث و
اگر چهل روز روزه بگیریم به برکات فراوان دست مییابیم
یا اگر چهل روز یک بنده گناه نکند علم او فراوان شده و بصیرت و حکمت از قلب به زبان او جاری میشود.
چهل روز باران نوح ادامه داشت تا آن قوم بدکار را نابود نمود.
موسی و قومش چهل سال در بیابان سرگردان شدند.
چهل سال پیامبر اعظم(ص) از خدیجه دور بود و به اعتکاف نشست تا نطفه فاطمه اطهر(س) ریخته شد.
چهل روز نماز خمرشرب پذیرفته نمیشود.
رسول خدا صلى الله علیه وآله در چهل سالگى مبعوث شد.
چهل بار خواندن بعضى سورهها و دعاها براى فرج و رفع مشکلات سفارش شده است.
چهل مؤمن اگر به خوب بودن مردهاى شهادت دهند، خداوند او را مىآمرزد...
خب عدد چهل جایگاه بالایی از نظر تکامل دارد.
شاید همین علت تکمیلی است که وعده سی شبه موسی که به عبادت و ... میپرداخت با 10 شب اضافه شدن به تکامل میرسد و علت بیان شب هم بجای روز شاید به علت راز و نیاز شبانه باشد که از روز بیشتر است و تنهایی شب خود جایگاهی والاست، بعضی اینجا را برای شورش قوم موسی حدس زدهاند که اگر او در پایان سی روز برمیگشت سامری چنین نمیکرد و چنین نمیشد اما باید دانست که قوم یهود بدترین قوم تاریخ بودهاند از وفا نکردن و پایمردی نداشتن و دشمنی با پیامبران و بهانه تراشی همانطور که در گاو من به آن اشاره داشتم سرآمد هستند و چه بد مردمی هستند بیوفایان ، اما مضاعف بر آن موسی هارون را بجای خود خلیفه و وزیر در بین قوم قرار داده بود و این جماعت باید پیرو او میبودند نه اینکه گوساله سازی و گوساله پرستی کنند این نشان از بیوفایی و عهد شکنی قوم موسی است در ضمن موسی زمان برای بازگشت خود از وعده گاه برای قوم خود تعیین نکرده بود که قوم دست از او و خدایش بکشند و رو سوی گوساله کنند و این خود امتحان بزرگی برای آنها بود که نبود پیامبر نباید مانع پرستش خدا شود قومی که در غیاب پیامبر خداپرستی را کنار بگذارد خاسر است و این بد دردی است و غیر قابل جبران.
پس در حضور حجت همان باید بود که در غیاب او البته او حاضر است و ناظر ما از دیدن او محروم ولی باید حضور او را همیشه در کنار خود ببینیم و همان کنیم که در حضور او.
اما فرض بگیریم که موسی گفته باشد سی روز نیست و ده روز از وعده خود گذشته باشد آیا این دلیل بر سرپیچی و کفر است مسلم این خطاست چرا که میتوانست برای موسی هر حادثهای رخ دهد و مانع از بازگشت او شود حالا برای همیشه یا برای مدتی که این مورد نبوده اما فرض محال که محال نیست آیا قوم بدون سرپرست بود که نبود موسی در بین آنها خلیفه نهاده بود و جانشین که فرمان او فرمان موسی بود و میدانیم که خود هارون نیز پیامبر بوده برعکس امام در بین مردم بیش از یکی نیست ولی پیامبر در یک زمان میتواند چند تن پیامبر باشند و میدانیم که همه پیامبران اگر در یک زمان باشند هیچ یک با هم اختلاف ندارند مثل ابراهیم و لوط یا موسی و هارون و شعیب یا یحیی و عمران و... ولی رهبری با پیامبر اعظمتر و مکرمتر است همانطور که ابراهیم بر لوط رهبر بود یا موسی بر هارون و..... حتی یوسف بر یعقوب ..
پس این سرگذشتها برای ما و آیندگان درس است که در غیاب همان باشیم که در حضور هستیم، موسی گفته بود که هارون را فساد پیشه نکند پس قوم باید اینرا آویزه گوش میکردند که هارون در راه حق است وقتی او در راه سامری نیست و در خلاف آن پس موسی هم همین است ولی آنها سخن پیامبر را نادیده گرفتند و را فساد را پیش گرفتند همانطور که سخن ختم رسل (ص) را قومی در غدیر شنیدند و در غیاب پیامبر وانهادند.
اما امام باقر علیه السلام فلسفهى این کار، آزمایش بنیاسرائیل ذکر کرده است پس خداوند همه را با آزمایشاتی میسنجد و آزمایش مردان بزرگ هم بزرگ و سخت است.
در روایات مىخوانیم؛ سى شب آن در ماه ذىالقعده و ده شب آن در اوّل ماه ذىالحجّه بوده است. و حجاج هم این ده روز اول ماه ذیالحجه در مکه و انجام اعمال حج میباشند که ثواب بسیار دارد و حج میعادگاه عاشقان است و جایگاه پیامبران.
و اهمیت این در شب بسیار است که مردان خدا قدر دانند و گفته شده که هرکس در این نه روز تا قربان را روزه بدارد ثواب یک عمر روزه را میبرد (روزه روز قربان که عید همه مسلمین است حرام میباشد)و بعد از نماز مغرب و عشاء در این دهه اول ذیحجه اگر کسی دو رکعت نماز بنام نماز دهه اول ذیحجه بگذارد خدا او را در ثواب حجاج بیتالحرام شریک گرداند یا انگار او هم حج گذار بوده یعنی ثواب حج تمته دارد.
بعد از نماز مغرب به این نیت دو رکعت نماز مثل نماز صبح میخوانیم که بعد از حمد و سوره آیه وواعدنا یعنی آیه ۱۴۲ سوره اعراف همین آیه که در صدر نوشته آمده است را میخوانیم در رکعت اول و رکعت دوم به همین راحتی و ثواب حج را از خود میکنیم انشاءالله.
نتیجه:
اما چگونه میتوان پذیرفت که حضرت موسى براى غیبت موقّت خود جانشین تعیین کند، امّا خاتم پیامبران صلى الله علیه وآله براى غیبت ابدى خود، جانشینى تعیین نکرده باشد؟!
با آنکه حدیث منزلت که پیامبر خطاب به على علیه السلام فرمود: «أنت منّى بمنزلة هارون من موسى» تو براى من مثل هارون براى موسى مىباشى، به صورت متواتر در منابع اهل سنّت آمده است که حای هیچ بهانه را نمیگذارد.
آیا در زمان غیبت امام زمان علیه السلام مردم و امت رسول اعظم(ص) رها شدهاند؟!
اما در آیه بعدی143 اعراف نکات مهمی نهفته است
وَلَمَّا جَآءَ مُوسَى لِمِیقَتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِى أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَینِى وَلَکِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَینِى فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ مُوسَى صَعِقاً فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ سُبْحَنَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ
۱۴۳اعراف
و چون موسى به میقات و وعدهگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، (موسى) گفت: پروردگارا! خودت را به من نشان ده تا به تو بنگرم! (خداوند) فرمود: هرگز مرا نخواهى دید، ولى به این کوه بنگر، اگر در جاى خود برقرار ماند، پس به زودى مرا خواهى دید. پس چون پروردگار موسى بر کوه تجلّى وجلوه نمود (و پرتوى از عظمت خود را بر کوه افکند)، کوه را متلاشى کرد و موسى مدهوش بر زمین افتاد. پس چون به هوش آمد گفت: (خداوندا!) تو منزّهى (که دیده شوى)، من به سوى تو بازگشتم و من نخستین مؤمن هستم.
اینجا من هیچ سخنی ندارم جزء تاکید بر هرگز! سوال این است که این هرگز تا قیامت است یا بعد از آن هم صدق میکند؟