یا رحمان قبل از ازل
نوشتن را در پی نوشتم
گفتارم را هم آنجا نوشتم
دیدنها را هم باز نوشتم
شنیدنها را همراهش نوشتم
احساها را اضافه نوشتم
غم و اندوه را کم نوشتم
شوق و شادی را تمام نوشتم
خشم و غضب را چرا نوشتم
مرگ عزیزان را چون نوشتم
فراق را در بد تنگنا نوشتم
جسیم را با بسیم لب نوشتم
استرس را با قلم زرد نوشتم
جنگهار با نی تر قرمز نوشتم
آرامش را مداد آبی نوشتم
فراموشی را هیچگاه نه نوشتم
ترس رابا وحشت لرزان نوشتم
شگفتی خویش را با تعجب نوشتم
غرور خویش را با تفرعن نوشتم
سربلندی خود را با محبت نوشتم
امید را با عشق به آینده نوشتم
حسادت را برای همه نه نوشتم
بی عدالتی را با بی میلی نوشتم
گناه را با تاسف بسیار نوشتم
حقارت را با دلخوری نوشتم
..... چگونه سرنوشتم را نوشتم
سرنوشتم را سبز نوشتم؟
یا رب الحسین بحق الحسین
روزی به تاریکی شب
شبی در تاریکی عالم
روزی که بود ظلم از ظالمان به روشنایی
شبی در انتهای ظلم به غریبان
روزی که ندید و نخواهد دید تاریخ
شبی در وسعت تاریخ دیده شد باریک
روزی که سر بریدن نور پیامبر انوار
شبی در نور بود از تنور خولی به انوار
روزی که بریدن گلوی شش ماهه شیرخوار
شبی در تلف شدن دو طفل در زیر بته خار
روزی که گرز بر فرق قمر زدن حرامیان حرامزاده
شبی در آتش کین سوخت خیمه گه یتمان
روزی که خضاب کردن موی ریش پیر و جوان را با خونش
شبی در مقتل نیست پیدا سری بر جسم نازنیش
روزی که دشتی بود جولانگاه گرگان نیزه به دست
شبی در خون غلطیتده اجساد پاک بر دشت
روزی که داماد سر دهد در جنگ ظاهر بینان
شبی در پی ندارد نوعروس شوی رستم پیکر وفاداران
روزی که غریبانه می رود زیر تیغ اشقیا قاسم
شبی در غربت مادر می کند ضجه بر جوان ناکام
روزی که اسب جانان برگردد بی صاحب ترک
شبی در بیابان هستند سرگردان دو کودک
.... روزی که شد در عالم یگانه
..... شبی در بی همتایی فسانه
یا قیوم
در مرحله اول شاید خیال کنید بخواهم به کلان کارهای بانکی در اختلاس و دزدی و .... اشاره کنم
نه می خواهم ذرات دریا شده نزد بانکها از روش زورگیری اشاره داشته باشم از نو دلم وخهههههه....
بله شما اگر وارد بانک شوید و کلی وقت کاربر بانک را بگیرید و کاغذ مصرف کنید و ... و پولی را از یک حساب بانکی به حسابی در همان بانک انتقال دهید هیچ هزینه ای پرداخت نمی کنید ولی اگر چنین هزینه هایی را به سیستم بانک تحمیل نکیند آنوقت با احترام بانک چنین هزینه ای را به شما تحمیل می کند و پول زور می گیرد
وقتی شما در منزل از طریق اینرنت بانک یا همراه بانک پولی را به حسابی دیگر در همان بانک منتقل کنید حداقل 30 تومان میگیرد
چرا چون همان که من گفتم
چرا نرفتی به بانک هزینه تولید کنی وقت و زمان و کاغذ و.... را روی دست بانک نگذاشتی پس حالا پول زور وده.....
... حالا جالب است که بانک مرکزی هم از این پول زور گرفتن بانکها حمایت می کند.
شما اگر بروی در بانک و پول نقد بگیری مثلا 10 م ت و هم کاغذ بانک بعنوان رسید خراب کنی هم وقت کارمند را بگیری و هم دستگاه پولشمار را مستهلک نمائی بانکها هیچ هزینه ای از شما نخواهند گرفت ولی اگر این هزینه ها را به بانک تحمیل نکنی و بروی درب مغازه کارت بکشی هزینه کسر خواهد شد
چرا پون پول زور باید ودی....
تا کشورمان درگیر چنین مدیران بی خردی باشد که جوابگو نیستند و بدون تفکر تصمیم می گیرند مسلم راه ستنتی پیمودن و درگیری با جهان مدرن مسدود است
مرگ بر جمود و بی فکری در عالم مدرن
......
یا میزبان رحمان
چندان که می دانیم در فوق کنش خود متلاطم گره خورده و راهای بد رفته را بدتر می رویم این تمام معمای شکست ماست.
می دانیم راه پیروزی تلاش است و صبر و مقاومت اما باز بی صبری میکینم،کی دم پیروزی!
می دانیم طرف مقابل ما برای پیروزی زحمت کشیده دعا می کند، اما ما می خواهیم فقط با دعا او را مغلوب کنیم!
می دانیم پیروزی شیرین است ولی چنان با دلهره و سخنان صدمن یک غاز خود قصد تلخ کردن کام شیرین مظفر را داریم!
راهی را که بارها پیموده ایم و به نتیجه نرسیده ایم را دوباره کورتر طی می کنیم خیال می کنیم اگر چشم ببندیم راه باز می شود!
حیات طیبه وقتی حاصل می شود که دیگران را احترام کنیم بزرگ بشماریم یک مخلوق عالم بدانیم ربی را در جریان خلق بدانیم که روشنایی اول و آخر است همانقدر که خود را ارزش میدهیم دیگران را نیز تکریم کنیم تا کرامت در همه جای زندگی جاری و ساری شود.
لذت وقتی حاصل می شود که درونی باشد لذت ظاهر پوک است و خسته کننده.
چیز خوب همیشه مفید است پس آنچه که مضر است مفید نیست آن حاصل دیده مفید ظاهر است باطن در آینده ظاهر می شود ضرر می آید چون نباید آن قصد بد را می کردیم.
دزدی از امور بد است پس آنرا خلاف تعریف کرده اند و حکم آن جریمه ایست درخور از قانون جامعه ، اما بدون جریمه قانونی جامعه نفس عمل تو را شکست می دهد روحیه ات را می شکند کلافه ات می کند درگیری ذهنی تو را در ناراحتی دائم فرو می برد، برکت و خیر زندگی شرافتمندانه تور زائل می کند تو ذائل حیات خود می شوی. محروم از شادیهای عمیق و فرحبخش خواهی شد این مجازات کمی در زندگی نیست.
گدایی کمی تو را پول می دهد اما شخصیت تورا نابود می کند سرخورده و کوتاه فکر می شوی قرب تو را نزد دیگران میگرد این کارنکردن و تنبلی و درآمد زائی از گدائی هزینه سنگینی است که باید بپردازی که اگر می دانستی شادی پول آنرا نه اینکه نمی پسندیدی بلکه زشت می دانستی.
دنیایی که پروردگار آنرا چنین دقیق نظم داده و هیچ چیز را بی نتیجه نساخته و همه ی آن در یک سیر دقیق و منظم قرار دارد نمی شود با بی عقلی و گردنکشی و .... از آن گذشت.
آنهایی که می خواهند راهی جز اینرا طی کنند عرض خود می برند و زحمت خود می دارند!
بنظرم زحمتی که به ما می دارند آنقدر نسبت به زحمت خودشان کم است که صفر است!
.... راستی آنان که امروز می خواهند با بی حجابی چنگ به صورت جامعه بکشند و بی عفتی را ترویج کنند و قانون خدا را در مهلکه ببرند از قوم لوط و قوم ثمود و فرعون و ..... قوی ترند!؟
یا درون خود را آتش زده و بی غیرتی و بی حیایی اول دامن آنان را گرفته و زوال حیثیت و شخصیت و ... آنرا در پی دارد.
آیا برگشتن به پوشش غارنشینی افتخار ایجاد می کند.
آیا انسانیت خود را چون کالایی به بازار بفروشیم می شود؟
انتظار داشت که بجایی برسیم ؟
آنان که سیاهی ها را دیده اند دانسته اند که این تاریکی بیش نخواهد بود، تلاش برای سیاه شدن است.
اگر راه مبارزه این بود بدانیم و بدانید این شمشیر بر خود زدن است اگر خیلی قوی باشد شاید بعد از نابودی شمشیر زن زخمی هم بر مقابل بزند.
با راه بدسرشتان راه رفتن آخر ندارد جز گمراهی و تباهی.
کالای تن را بر بازاری ببر که بهشت اش دهند باز، نه مکاره جایی که فلاکت دهدت اینجا، آنجا هم شوی در جهنم.
کالای خود ارزان فروختی وقتی که آنرا کردی نجس و لشمه ساران!
بنام پروردگار بی همتا
ناشتا که شدم کمی آب خورده شروع کردم
آنها هنوز هم منتظر بودند که نشود
من در شدن مطمئن بودم
اراده کرده بودم که انجام دهم
آنها نشسته بودند و می نگریستن که شکست مرا آشکار کنند
دو طرف همچنان در ترازوی محک بودیم
....
ساعتی پیش بالاخره آچار رینگی 24 را آوردم
بعد از باز کردن هواکش و متعلقات مزاحم
پیچهای باز شده و وسایل را در آن زیر چیدم
بالاخره با هر زحمتی بود و تنها زاویه حرکتی که داشتم حدود 10 درجه
و چپ و راست کردن آچار پیچ را باز کردم
فشنگی سنسور را در جای خودش گذاشتم
و باز با همان سختی باز کردن بستم
طول کشید
اما انجام شد
عرق خستگی پیشانی که هیچ همه بدنم را گرفته بود
و عرق شرم آنطرفی ها را
آنچه که خواستار بودم بدست آورده بودم
مشکل ماشین رفع شد
همین برایم کافی بود