آج

آج

دلمشغولی‌های یک ایرانی برای هم‌وطنان
آج

آج

دلمشغولی‌های یک ایرانی برای هم‌وطنان

عسکر

بنام یاریگر حق

با تیریک میلاد امام حسن عسکری علیه السلام به فرزند عزیزش مهدی معود و دوستداران اهل بیت و شیعیان آن امام همام

بدین جهت لقب عسکر به آن امام تعلق گرفت که بصورت محصور و تحت نظر در سامرا که لشکرگاه و محل نیروهای نظامی بود تبعید شده بود تا نتواند با شیعیان در ارتباط باشد.

امام حسن عسکرى علیه السلام، فرزند امام هادى(علیه السلام)، در روز هشتم ربیع الثّانى یا 24 ربیع الاوّل سال 232 هجرى قمرى در مدینه به دنیا آمد.
نام مادر گرامى آن حضرت را، سوسن و بعضى «سلیل» و «حُدَیْث» نیز گفته اند.
او در هشتم ربیع الاوّل سال 260 هجرى قمرى با توطئه معتمد خلیفه عبّاسى در شهر سامرّا، در 28 سالگى به شهادت رسید.
آن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش در 22 سالگى به مقام امامت رسید.
برنامه و مواضع او به عنوان مرجع فکرى شیعیان قلمداد گردید و مصالح عقیدتى و اجتماعى آنان را کاملاً مراعات مىکرد.
در عصر آن حضرت، دشوارى ها و گرفتارى هایى پیش آمد که از قدرت عبّاسیان کاست، تا جایى که موالى و ترکان بر حکومت دست یافتند، ولى فشار و شکنجه و آزار نسبت به امام و یارانش تخفیف پیدا نکرد.
متوکّل او را به زندان انداخت، بىآن که سبب آن کار را بگوید! عبّاسیان تلاش مىکردند که امام عسکرى(علیه السلام) را در دستگاه حکومت وارد کنند تا پیوسته مراقب او باشند و او را از پایگاه هاى خویش و از یاران و پیروانش دور سازند.
آن حضرت نیز مانند پدر بزرگوارش ناچار شد در سامرّا اقامت کند و زیر نظر باشد.
مواضع علمى امام عسکرى(علیه السلام) در پاسخ هاى قاطع و استوار در مورد شبهه ها و افکار کفرآمیز و بیان کردن حقّ، با روش مناظره و گفتگوهاى موضوعى و مناقشه ها و بحثهاى علمى، روز به روز شخصیّت آن حضرت را بارزتر نشان مىداد و مؤمنین را به شخصیّت مکتبى و فکرى خود مجهّز مىنمود و از طرفى پایدارى و ایستادگى آنان را در برابر جریانهاى فکرى خطرناک تضمین مىنمود.
کِنْدى (ابویوسف یعقوب بن اسحاق) فیلسوف عراقى در زمان امام(علیه السلام)، به زعم خود، پیرامون متناقضات قرآنى به خیال خود، کتابى تدوین کرد، امام عسکرى(علیه السلام)به وسیله بعضى از منسوبانِ به حوزه علمى او، با او تماس گرفت و کوشش او را با شکست رو به رو کرد و کِنْدى را قانع نمود که در اشتباه بوده است، کِنْدى توبه کرد و اوراق خود را سوزانید.

مسأله مهدى و غیبت آن حضرت

امام عسکرى به وضوح مىدید که اراده خداوند براى ایجاد دولت الهى بر روى زمین، بر این تعلّق گرفته است که فرزندش مهدى(علیه السلام)غیبت کند.
سخنان ائمّه پیشین و نصوص فراوان و پیاپى، به آمدن مهدى(علیه السلام) بشارت مىداد و در این موارد، روایات متواتر و صحیح از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در دست است، و مؤلّفان صحاح از اهل سنّت که معاصران آن حضرت یا پیش از آن بوده اند ، روایات مربوط به مهدى موعود(علیه السلام) را نقل کرده اند که بخارى و مسلم و احمد بن حنبل از آن جمله اند.
امام عسکرى تلاش مىکرد تا مردم را قانع سازد که زمان غیبت فرا رسیده است و تنفیذ آن در شخص فرزندش امام مهدى(علیه السلام)صورت گرفته است.
این امر درباره افکار افراد عادى دشوار مىنمود و امام(علیه السلام) به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار، رسوخ مىداد و به مردم مىفهماند که این حقیقت را باید بپذیرند و دیگران را به این اندیشه و اعتقاد و متفرّعات آن آگاه سازند.
دوستان و طرفداران امام(علیه السلام) به وسیله مکاتبه و مراسله با او تماس مىگرفتند و درباره مهدى موعود از حضرتش پرسش مىنمودند و جواب لازم و کافى را دریافت مىکردند.
شیعیان وقتى اموالى را از حقوق شرعىاى که بر آنان واجب بود، براى امام عسکرى(علیه السلام)مىبردند ابتدا حضور به «عثمان بن سعید عمرى» وارد مىشدند و او که براى سرپوش گذاشتن بر فعّالیّتهاى امام(علیه السلام) و براى مصلحت او، تجارت روغن مىکرد، پول هایى را که تحویل مىگرفت در خیکهاى روغن مىگذاشت و دور از چشم حاکمان، براى امام مىفرستاد، زیرا اگر بر قضیّه واقف مىشدند همه آن را مصادره مىکردند.

قیام صاحب زنج و برخورد امام عسکرى(علیه السلام)

در زمان خلافت مهتدى عبّاسى، صاحب الزّنج، به اتّفاق بردگان و فقرا و مستضعفین سر به قیام برداشت و توانست بر بصره و اطراف آن چیره گردد و ادّعا داشت که او از سلاله پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) است و نسبش به امام على بن ابیطالب(علیه السلام)مىرسد.
مسعودى در مروج الذّهب مىنویسد: او زاده یکى از روستاهاى رى بوده و بیشتر یارانش از موالى و زنجىها بود که دشوارى هایى براى عبّاسىها پدید آورد و نزدیک بود بغداد، پایتخت آنها را پس از نبردهاى سختى که میان او و خلفاى عبّاسى جریان داشت به تصرّف خود درآوَرَد.

امام عسکرى(علیه السلام) فرمود: صاحب الزّنج از ما اهل بیت نیست.
در این حال، هر گاه سخن از قیام او به میان مىآمد و به دنبال آن کشتن پیرمردان و کودکان و به اسارت گرفتن زنان و سوزاندن شهرها و خانه ها و دیگر اعمال ناروایى که اتّفاق مىافتاد، انتساب او را به علوىها تکذیب مىکرد و آنان را با مشرب خوارج ارزیابى مىنمود.
ولى کسى که حوادث آن دوره از تاریخ اسلامى را، که ترک ها و غلامان مقدّرات کشور را در قدرت خود گرفته بودند و نیز ظلم و بیدادى که سرتاسر مملکت اسلامى و مردم آن را فرا گرفته بود و در همان حال، خلیفه تقریباً هیچ کاره بود، مدّ نظر قرار دهد، به نظرش بعید نمىآید که حرکت صاحب الزّنج و پیروان او همچون دیگر قیام ها به رهبرى علوىها و دیگران ترتیب داده مىشده است تا از آنچه بر مردم در آن زمان مىرفت رهایى پیدا کنند و کارهاى ناروایى که به آنها نسبت داده شده چه بسا ساخته و پرداخته خودِ حُکّام و دستگاه هاى آنها براى بدنام کردنشان بوده باشد.
و در مورد آنچه راویان از قول امام روایت کرده اند که «صاحب الزّنج» از ما نیست، شاید بتوان گفت: که این سخن بر فرض صحّت، صریحاً گویاى تکذیب انتساب ایشان به خود نبوده، زیرا امکان دارد که منظور حضرت این باشد که او در کارها و اقدام هایش ، از ما نیست; همچنان که امکان دارد امام از سوى حکّام وقت، مجبور به بیان چنین سخنى شده باشد.
برخى روایات، آن چنان که در «اکمال الدّین» شیخ صدوق آمده، اشاره به این دارند که او هرگز دروغگو نبوده است.
به هر حال، برخورد معتمد عبّاسى با امام حسن عسکرى تفاوتى با برخوردهاى حاکمان عبّاسى پیش از او با ایشان نداشت.
او امام را تحت مراقبت شدیدى قرار داد، به طورى که کسى جز در شرایط ویژه اى که امام با نزدیکان خود قرار گذاشته بود، امکان تماس با آن حضرت را نمىیافت و هر آنچه که از خارج به ایشان مىرسید یا به خارج مىدادند، از طریق مراسله بود.
وقتى که خبر کسالت امام به گوش معتمد عبّاسى رسید، دستور داد تا خانه آن حضرت را زیر نظر بگیرند.
پس از شهادت امام نیز تفتیش و بازجویى کامل به عمل آمد و همه اثاث خانه را مُهر و موم کردند و آن گاه در صدد تحقیق و بازجویى از فرزندان امام عسکرى(علیه السلام) برآمدند و به قابله ها دستور دادند که زنان را تحت معاینه دقیق قرار دهند و اگر آثار حمل در یکى از آنان دیدند به خلیفه گزارش کنند.
هراس و وحشت عبّاسیان از مهدى موعود که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)نوید ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگترین مصلح در تاریخ جامعه بشرى ـ که طومار ظلم و ستم را در هم خواهد پیچید و عدالت اجتماعى را برقرار خواهد ساخت ـ معرّفى کرده بود، روز به روز بالا مىگرفت.
آنان مىخواستند با کشتن نسل پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، مانع ظهور امام منتَظر گردند و امام عسکرى(علیه السلام) در نامه اى به همین مطلب اشاره کرده:

«پنداشته اند با کشتن من، نسلم را قطع خواهند کرد و حال آن که خداوند خواسته آنان را تکذیب کرده است و سپاس خداى را که مرا از جهان نَبُرْد تا آن که جانشین و امام بعد از من را نشانم داد. او در خلقت و اخلاق، شبیه ترین کس به پیامبر اکرم است. خداوند او را در دوران غیبت حفظ مىکند، سپس او را ظاهر مىسازد تا زمین را پس از آن که پر از ظلم و ستم شده باشد، سرشار از عدالت و برابرى کند.»

اینک در میان سخنان و کلمات گهربار حضرت امام عسکرى(علیه السلام)، که هر یک به منزله چراغ هدایت و مشعل فروزان راه زندگى است، چهل حدیثِ برگزیده، تقدیمِ تشنگان آب زلال و حیات بخش مکتب انسان سازش مىشود.
به امید آن که همگى بهره لازم را از کلمات شریفش برگیریم و منتظر ظهور فرزند دلبند و برومندش باشیم.

سخنانی کوتاه از آن امام

1- پرهیز از جدال و شوخى
«لا تُمارِ فَیَذْهَبَ بَهاؤُکَ وَ لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْکَ.»:
جدال مکن که ارزشت مىرود و شوخى مکن که بر تو دلیر شوند.
2- تواضع در نشستن
«مَنْ رَضِىَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ یَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِکَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتّى یَقُومَ.»:
هر که به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.
3- سلام نشانه تواضع
«مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلى کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»:
از جمله تواضع و فروتنى، سلام کردن بر هر کسى است که بر او مىگذرى، و نشستن در پایین مجلس است.
4- خنده بیجا
«مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْکُ مِنْ غَیْرِ عَجَب.»:
خنده بیجا از نادانى است.
5- اندیشه در کار خدا
«لَیْسَتِ الْعِبادَةُ کَثْرَةَ الصِّیامِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّما الْعِبادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فى أَمْرِ اللّهِ.»:
عبادت کردن به زیادى روزه و نماز نیست، بلکه [حقیقتِ] عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.
6- پلیدى خشم
«أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ.»:
خشم و غضب، کلید هر گونه شرّ و بدى است.
7- شناخت احمق و حکیم
«قَلْبُ الأَحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فَمُ الْحَکیمِ فى قَلْبِهِ.»:
قلب احمق در دهان او و دهان حکیم در قلب اوست.
8- دوست نادان
«صَدیقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.»:
دوست نادان، مایه رنج است.
9- تواضع و فروتنى
«أَلتَّواضُعُ نِعْمَةٌ لا یُحْسَدُ عَلَیْها.»:
تواضع و فروتنى، نعمتى است که بر آن حسد نبرند.
10- کلید تمام گناهان
«جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فى بَیْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْکَذِبَ.»:
تمام پلیدى ها در خانه اى قرار داده شده و کلید آن دروغگویى است.
11- نماز شب، سیر شبانه
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَکُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّیْلِ.»:
وصول به خداوند عزّوجلّ، سفرى است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد

شبهای کوفه

یا کوبنده ظالمین

امشب کوفه چه خبر است.

فردا ایتام کوفه به کدام درب می‌نگرند؟ حلقه دری کوبیده نخواهد شد وای از چشم انتظاری!

دیشب، آخرین شبی بود که نخلستان های کوفه میهمان نگاه تو بودند. چه بصیر بودی تو و این مردم ندیدند! وای بر دیدگان بی بصیرت.

دیشب، آخرین شبی  بود که قطرات اشکت بر سینه رازدار چاه فرو می چکید. چه قدر ناشناس بودند کوفیان. وای بر ما که چاه نهانگاه درد دلهایت بود.

دیشب، آخرین شبی بود که کوچه پس کوچه های مدینه، صدای گام های نازنینت را می‌شنفت. چه کودکانی فردا خواهند فهمید این موزیک قدمها از که بود، مردمی که نخواستند بشنوند و خود را بخواب زدند فردا آه خواهند کشید. 

 

نبض ثانیه ها امشب تندتر از همیشه می زند.

بغض سنگینی در نگاه خسته آسمان نشسته است.

باد، هوهوی غریبانه اش را دوباره از سرگرفته و بی تابانه بر در و دیوار شهر می کوبد.

 

صدایی نیست؛ جز صدای زمزمه وار لب هایت.

 تو را امشب نه التماس دستگیره در نه بال بال زدن های مرغکان عاشق کوفه و نه چشم های نگران زینبین و حسنین از رفتن باز نمی دارد، همانطور که دیشب نتوانست جلو قدم‌هایت را بگیرد؛ چه حسرت انگیز است این وداع ! برای کوفیان و بیشتر برای آیندگان.

سحرگاه وداع از راه رسیده است.

می روی؛ آن گونه که می‌گویی برگشتنی در کار نیست.آه از این رفتن و برنگشتن!

دیشب رد قدمهای صبورت برای آخرین بار، گونه های سرد و تبدار زمین را نواخت. و امشب رفتند جانسوز می‌شود و ردی در تاریخ برجای خواهد گذاشت. چه داغ است این وداع چه عمیق است این شکاف!

 دیشب نگاهت با در و دیوار شهر خفته وداع می کند. امشب شهر از تو!

نخلستان ها از دور تو را فریاد می کنند.

چاه، آشفته و سراسیمه سرود مویه سر می دهد.

 تو  چشم می دوزی به معراج سبزت و لبخند می زنی.

وجود تو، در هاله ای از نور گم شده است.

آفتاب پیشانی ات، در کسوفی نا به هنگام، فرو رفته است.

تمام پنجره های اشراق به سویت گشوده می شود.

تمام سلول‌هایت فریاد می زنند: "فزت و رب الکعبه"

صدایی که در تاریخ موج می‌زد و پیش می‌رود.

در زمان می‌پیچد و رهیافت می‌خواهد و می‌یابد.

و سلمان می‌داند که این موج به هم وطنانش خواهد رسید و آنها پرچم او را بر دوش خواهند کشید.

و سلمان رو سفیدتر از همیشه در کنار مولایش با غرور پلک می‌زد و لبخند سرور.

.... و اما کوفه همچنان خفته است و شکاف تاریخ هم او را بیدار نکرده

و انگار نمی‌خواهد باز هم بیدار شود.

 و رگی از او گم شده است.

انگار غیرت از شهر پرواز نموده! آه از اینهمه بی‌خبری!

و...... و از همه پشیمان‌تر از وقتی سر فرزندت را بر نیزه می‌کند و هیچ نمی‌بیند جز پشیمانی.

 "فزت و رب الکعبه"

 چگونه می‌گویی!

چه می‌گویی!

به که می‌گویی!

کی می‌گویی!

.................

می‌شنویم

می‌دانیم چه می‌‌گویی

شنواترمان فرما!

خودت بیادمان انداز!

زمان ندارد کلام‌ات

وجوت پر از بیان است.

کوفه چه سخت این شبها نفس می‌کشد

گل نرگس امام زمان

 به نام یکتای هستی

 

چه روزها که یک به یک غروب شد  نیامدی 

چه اشکها که در گلو رسوب شد  نیامدی

خلیل آتشین سخن  تبر بدوش بت شکن 

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد  نیامدی

برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه 

ولی برای عده ای چه خوب شد  نیامدی

تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام 

دوباره  صبح ، ظهر ، نه  غروب  شد   نیامدی!  

گل نرگس خدا کند تو بیایی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ای بهشت روی تو رویای من

گر نبینم چهره ات را وای بر من

چهره‌ا ت منظر حسن خداست

حسن تو از هرچه زیبایی جداست

ای گل نرگس گل عشق همه

یوسف زیبای ال فاطمه

اشک چشم تو کجا شبنم کجا

با گل نرگس گل مریم کجا

ماه علی

             بنام خالق ماه                   

       به مناسبت  ماه‌ مبارک  رجب المرجب         

شاید یک یادی از آنچه که در پیش رویمان است و قدر بدانم و ارزان از دست ندهیم.

روایتی است از پیامبر اعظم(ص) که ماه رجب ماه علی(ع) است و شعبان ماه من و رمضان ماه خدا.

از شهر علی(ع) درست وارد شهر پیامبر(ص) سپس قدم به شهر خدا بگذار

حالا ما وارد ماهی ‌شده‌ایم که در اعمال آن بخصوص روزه ثواب فراوان است.

حتی سه روز روزه در این ماه بهشت را واجب می‌کند.

  امیدوارم در شهر علی(ع) آنچنان وارد شویم ؛ دلشاد.

  و چنان عمل کنیم؛ خواست پیامبر و اولیاء خدا.

  و چنان خارج شویم؛ دست پر.

  و از شهر پیامبر هم٬ هم ....

  ........

  و آماده شویم تا وارد شهر خدا شویم.

  چون این شهر شهری است بسیار مبارک وارد شدن

  آن هم اسباب و اثاثیه‌ای می‌خواهد که در این دو شهر

  قبلی باید تدارک دید.

آماده شو که شهر اول را از دست ندهی و شهر دوم هم در راه است

پیروزی نزدیک است

بنام رحمت بی پایان 

 

شاید یکی از بی بدیل سخنان دوران از امام خمینی(ره) باشد در تمام موضوعات دینی ،علمی، اجتماعی و... 

ایشان در یک چشم‌انداز بلند مدت می‌دانست که با دولت غاصب فلسطین نمی‌توان سازش نمود 

و بارها بر این نکته اشاره داشت که اسرائیل یک غده سرطانی در خاورمیانه است که باید از بین برود 

اما امروز مردم منصف جهان و حتی خواص نیز پی برده‌اند که این دولت نامشروع و ناپاک هیچ قانون و تعهدی را نه می‌شناسد و نه قابل اعتنا می‌داند 

دولتهای نالایق عرب که خواهان صلح با چنین دولتی هستند چقدر کوته فکر و ناتوان هستند 

نمونه آن کسانی هستند که از سالهای دور در کمپ‌دیوید دور یک میز با جنایتکاران کودک کش نشستند و صلح خاورمیانه را رقم زدند و جالب اینکه جایزه دهنده‌های صهیونیست صلح نوبل نیز به این بی‌لیاقتهای ترسو جایزه صلح عطا کرد. کجاید آزادگان بشر!!! 

سپس همین بی‌عرضه‌ها و یا اسلافشان در اسلو نشستند سپس در شرم‌الشیخ بارها بر خواسته‌های زیاده خواهانه اسرائیل تن دادند و خود هیچ بدست نیاوردند جز خاری و خفت و شرم در برابر دیدگان جهانی و ملت خود 

این ها هنوز از خواب بیدار نشده‌اند! و نخواهند شد(چراکه خود را بخواب زده‌اند) کاروان آزدای جهت کمک به مردم غزه

و تا آنجا بر عمل شرمگین خود اصرار دارند که در جنگ سی و سه روزه چون یک ملت آزادی می‌خواست و بر مقاومت خود تکیه کرده بود را دشمن خود فرض کردند و برای اینکه ثابت کنند راه این مردم مقاوم غلط است سوخت جنگننده‌های اسرائیل را تامین کردند تا توانستند در لبنان آشوب نمودند و صحنه گردان برای شکست حزب‌الله بودند و پشت پرده‌ها چه‌ها که نکردند ولی با همه‌ی این اوصاف اسرائیل متجاوز شکست خورد و آنهم برای اولین با و هیچ هدفی را نتوانست بدست آورد جز عریان نمودن سران شکمباره کشورهای سازشکار عربی را به جهان و مردم این کشورها.

در جنگ 22 روزه اوضاع از این هم وغیم‌تر شد پشت سر اسرائیل نشستند که مردم غزه را بکشد و سالها گذرگاه رفح را بستند تا غذا به زنان و پیران و کودکان فلسطین نرسد تا در برابر تجاوز اسرائیل بشکند تا آنها به این نتیجه برسند که باید با اسرائیل سازش و صلح کرد چراکه آنها و اسرائیل همه از یک قماش هستند فقط تفاوت در زبان و لباسشان است اینها حتی فکر نکردند که حماس هم سنی است و شیعه نیست که آنها اورا دشمن پندارند ولی چه می‌شود کرد اینها همه نوکرهای بی مواجب آمریکا و جهان مستکبر هستند تا ملتهای خود را برای این دولتها غارت کنند و نفت و ثروتهای مردم خود را دو دستی در کف آمریکا نهند تا بتوانند باز هم بر حکومت خود ادامه دهند 

وای از این دنیا و این همه فریب و دورنگی. 

ملتها بیدار شده و می‌دانند که چه بر آنها می‌گذرد 

آموزهای امام خمینی(قدس) همه عالم را فتح کرده است این قلبهای ملتهای مظلوم است که از درون درک کرده چه می‌شود و چه باید بشود 

امروز کلاه‌های گشاد حقوق بشر برای چاپیدن ملتها رسواتر از آن است که بجز مواجب بگیران و تروسها و جاسوسان قبول کنند 

دیگر ملتها قادر به تحمل این همه بدبختی نیستند 

امروز روشنایی انفجار نور انقلاب1357 خمینی دنیا را در حال روشنی دهی است 

لرزهای این انقلاب دامان ظالمان را روزبروز بیشتر می‌گیرد 

امروز اسرائیل در ضعف مفرط و تفکر ترس و شکست از هیچ به هیچ رسیده 

و کاروانهای ملتهای آزاده را با عنوان کاروان آزادی به توپ و موشک می‌بندد 

و مردمی بی گناه را می‌کشد که چی؟

رسوایی به آن حدی رسیده که دول غرب همیشه پشتیبان این جرثومه فساد هم ناچار به اعتراض ظاهری شده‌اند 

اما غافل از این هستند که بیداری ملتها را نمی‌توان با این تاکتیکها و تکنیکهای غراضه دور زد 

بیداری و خود باوری مردم بلایی است که هر روز بر سر دولتهای مردم گریز بیشتر سنگینی می‌کند 

و نمی‌توان این بیداری را با شعار و آب‌نبات خاموش نمود 

روزی که بساط همه این نوکران و دولتهای دست نشانده غربی و جهان سلطه بر چیده شود دور نیست 

انشا‌ءالله. 

خدا پیروزی را در خون نهاده که امروز برای رهایی دارد ریخته می‌شود 

و بزودی ثمره خواهد داد 

همانطور که خونهای 17شهریور در 12بهمن 57 به ثمر نشت 

نهال کشت شده‌ی آزادی به بار خواهد نشست و ثمره آن مسمومیت مستکبران و مجاوزان و اسیرکنندگان خواهد بود و مرگ آنها 

انشا‌ءالله بزودی شاهد آنه خواهیم بود